غفلت آب

 

 

 همه چیز از آب شروع شد...

 

وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ

«هر چیز زنده‏ای را از آب پدید آوردیم‏»

 

تمام هستی را زنده به آب کردند،اشک را به آب،دل عاشق را به اشک،بشر را به عشق...

 

شجره بشر را سیصد سال آب زنده کرد.در هبوط آدم، ابوالبشر را  به قطره آبی،به اشک دیده بخشودند.در آن هنگام که جبرئیل امین نام حسین(ع) را به گوشش میخواند.و ابوالبشر فرزندان خود را میراث دار سیصد سال آب دیده کرد تا در زمین سر کنند.

 

کربلا نیز از آب بود ...

 

آبی که آتش بر همه عالم زد ،آتشی که آب آبستن آن بود

 

لاله را به سیرابی آبش داغدار کردند،عباس لاله عاشقی که لب تشنه داغدار شد...

 

گمان بردند حسین برتری عالم میخواهد، گمان بردند حسین میراث پدر میخواهد...

                                                                             آب را بر او بستند...آب را...

 

دریغا که آب با فخر خزانه ای از تمنای تشنگی ها ، در تمنای لبان عباس بی آبرو شد...خزانه زلیخا در تمنای یوسف آتش گرفت

 

 

وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ

«هر چیز زنده‏ای را از آب پدید آوردیم‏»

 

به آب دریا را سرشتند،خروش موج را ، رقص صدف را

 

"یخرج منهما اللولو والمرجان"

 

صدف را به قطره آبی دُر صفت شوکتش دادند،و چه زیبنده است گوش را گوشواره مروارید؛گوشواره آب

 

وا حسرتا...وا حسرتا  که  گوش بنت حسین ،رقیه را به قطره آبی دریدند...

 

آری ...آب آبستن کربلا بود...

 

 

آب به قطره ،  قطره به دریا ، دریا به رود ، رود به فرات ، عباس رو به فرات...

فرات غرق شوکت خویش بود.عباس به گوشش ندا میزد ای آب تو را شرم باد از آتش لبهای اصغر ،  

از  تشنگی پنهان حسین...فذّکر عطش الحسین

و عباس به یاد آورد عطش حسین را و آب را یاد آور شد به عطش حسین و با کویر لبانش آتش بر آب میزد...

 

آب را از ستون هفتم به ستون دهم بستند، فرجشان حاصل شد...کربلا را تشنه به آب و سیراب خونش کردند...  

کربلا عطشش فرو کشید و در سکوت مرگبار خود خواب آشفته میدید و می جنبید...

 

 

وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاءٍ

«خدا هر جنبنده‏ای را از آب آفرید»

و جنبنده ای نمیجنبید جز اشکی بر گونه ای...

                                             جز قطره آبی

و اینبار تشنگی زندگی آفرید...