کاغذهای سوخته

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست...

کاغذهای سوخته

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست...

دلهای بی پروا

من از احتیاطی که دلهای ساده را زیر سوال میبرد بیزارم

از احتیاطی که مرا به شک وا میدارد بیزارم

از احتیاطی که مرا از خطر برهاند به قیمت پایمال کردن یکرنگی دلهای پاک بیزارم

از احتیاطی که دنیا را برایم میسازدو آخرتم را میگیرد بیزارم

 

من عاشق ضربه های یکرنگی ام

من مجنون دلهای ساده و یکرنگم

من شیفته پاکدلانی هستم که بیخیال هر احتیاطی

دل ساده خویش را با همان رنگش به خدا باز پس دادند ...

 

 

"تقدیم به شهید هادی خانلری

لیله القدر

مولای یا مولای 

 

امشب میخوام هزار بار صدات کنم  

هزار بار صدات کنم فقط برای اینکه بگم خلصنا من النار...یا رب 

هزار بار صدات میکنم 

که بگم منو از آتش برهان 

... 

هزار بار به اسمت صدات میکنم و تو همان کسی هستی که امشب همه تو را به این نام خواندند 

 

یا من لا یبرمه الالحاح الملحین... واسه همینه که هزار بار صدات کردم 

یا حبیب الباکین... 

یا حبیب الباکین... 

یا حبیب الباکین...  

  

پرده ای مرا جدا کرده است از همه آنچهکه می خواهم

پرده ای سیاه که بر سرش ندارم اما حایلی است صلب میان من و آنچه به داشتنش می اندیشم

عجیب پرده ایست که کنار نمیرود...وتا بر سر نرود کنار نمی رود

و سر من پر از هواهایی است...پر از بادهایی است که این پرده را میراند.

چه میشود کرد که سرزمین اذهان من به وزش این باد باران زا زنده است...و قاصدکهای خیالم بی این باد نمی پرند...

شاید روزی کسی در آن سوی پرده صدای پرواز قاصدک های مرا بشنود...