شاید امشب کمی گریه کنم...شاید امشب نه پنهانی در مقابل چشمانت گریه کنم
شاید امشب بهانه ای دست داد... تا از نگاه تو گریه کنم
شاید امشب خودت مرا دعوتم کردی...تا روبروی اشکهای تو گریه کنم
شاید رود احساسم آنقدر خشک است...که میخواهی من هم امشب گریه کنم
بشریت پرپر میشود و میریزد...خدا خواست تا برای خودم گریه کنم
خدا بشر را خلیفه آفرید ولیک شیطان نام گرفت...میخواهم امشب از پادشاهی شیطان گریه کنم
نه احساس من میمیرد نه عقلم...ولی نمیدانم که چرا میخواهم گریه کنم
آرام و صبور و بی ادعا به حادثه ها نظاره میکند...از صبر خداست که میخواهم گریه کنم
پس کی آن آهنگ موزون میرسد...تمام سازهایم شکسته و گریه میکنم
اگر آنها مرید شیطانند...من پر ادعا از عشق تو گریه میکنم
آنان به عهد شیطانی خود عمل کردند...منم که مدعی عشقم و گریه میکنم
عزیز زهرا ای که نامت همه آرامش....شاید امشب از عهد شکستنم گریه کنم
بیا و مرا از ادعای عاشقی وارهان...من امشب به جای تو گریه میکنم
عزیز زهرا ....دیگر بیا...
سلام خدا جون
تو وقتی دلت میگیره با کی درد و دل میکنی؟ اصلا تو دلت میگیره ؟
وقتی از اون بالا میبینی که بنده هات غرق گناهند وقتی میبینی کسی که همه جا تعریفشه دور از چشم بقیه چه راحت گناه میکنه و معصومیت بنده هات رو به بازی میگیره...اون موقع هم نمیخوای یکی باشه باهاش حرف بزنی؟
وقتی میبینی که بنده هات چه راحت خودشونو می بازن وقتی اسباب گناه فراهم میشه دلت نمگیره؟
میخوای خودم بیام بقلت کنم؟میخوای بیام جای تو گریه کنم؟ بهم میگن نگو خدا دل داره دست داره چشم داره...خدا بی نیازه
خدا جون هر چند اشتباه اما بزار فکر کنم تو هم دلی داره تا مبادا بخوام بشکنمش...بذار فک کنم تو هم گریه میکنی تا بترسم از ریختن اشکهات ...آخه وقتی مامانم گریه کنه بند دلم پاره میشه...تو رو از مامانم هم بیشتر دوست دارم
خداجون تو هم میتونی ما رو بقل کنی؟ میخوام بیام تا بقلم کنی و همه چیز یادم بره
دوستت دارم عزیزم
آسمان پاک بود ...خود را نشان داد...ایثار کرد و سایبان مردمی شد که فکر میکرد همیشه به او نگاه خواهند کرد و زیبایی اش را تحسین خواهند کرد.دریغا که مردم تمام آبیش را آلوده کردند!
دریا پاک بود...خود را نشان داد...تواضع کرد و زیر پای مردمی پهناور شد که فکر میکرد همیشه کنارش خواهند نشست و شکوه و زیبایی اش را تحسین خواهند کرد.دریغا که مردم کران تا کرانش را آلودند.
آسمان خواست برود ...پرنده ها به خاطر آسمان به دنبال قفس گشتند و آسمان به خاطر پرنده ها مانگار شد
دریا خواست برود...ماهی ها به خاطرش برای مرگ آماده شدند و دریا برای ماهی ها ماند...
خدا پاک بود...خود را نشان نداد و همیشه پاک می ماند اگر میدیدندش...اما پنهان ماند و خوب میداند کدام بنده دوستدار واقعی اوست...
خداوند...زیبای پاکی که حتی خود را به دیده شدن نیالود....
یا الله