کاغذهای سوخته

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست...

کاغذهای سوخته

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست...

بازی پاییز

  

                       پاییز ؛فصل قایم موشک درخت ها با پرنده ها 

                       برگی روی شاخه ها نیست 

                       لانه بی پرنده پیدا 

                       درخت ها چشم میگذارند 

                       بهار در راه است 

                       پرنده ها دالی!

نظرات 9 + ارسال نظر
مدریت kianmehr2box سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:06 ب.ظ http://kianmehr2box.mihanblog.com


سلام دوست گلم ( البته اگه مارو لایق دوستی خودت بدونی )
اول میخواستم بابت وب زیبا و پر محتوایی که داری بهت تبریک بگم و دومم اینکه میخواستم بگم که ما یه لینک باکس داریم که آمارشم +13000 تا در روزه (البته فعلأ ) و تا چند روز دیگه خیلی بالاترم میره و میتونه به افزایش بازدیدت کمک بالایی بکنه چون ما بیشتر سایت هایی که لینک باکسمونو توش گذاشتیم آمارهاشون بالای 2000 و 3000 و حتی بالای 10000 و 20000 وحتی +134000 که سایت www.rishsefid.comهستش دارن و میخواستم بهت پیشنهاد کنم اگه دوست داشته باشی لینک باکس مارو تو سایتت قرار بدی و ما هم یه لینک عالی و ثابت با کلیک خور بالا متناسب با آمارت بهت بدیم . البته باید بگم که حجم لینک باکس ما هم بسیار بسیار پایینه .
اگه دوست داشتی برو به این آدرس وکد لینک باکسو بگیر و لینک خودتم ثبت کن تا ما سریعأ برات یه جای خوب قرار بدیم .
فقط اگه خواستی بذاری و برات امکان داره لینک باکس مارو اول لینک باکسها بذار ( ممنون )
شرمنده سرتو درد آوردم . منتظرتم www.kianmehr2box.mihanblog.com

می سم فروتن سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:36 ب.ظ http://www.soclosesofar.blogfa.com

پائیز پشت کلاغ ها قایم شده بود و برگ زیر پاهایم... بهار هر چقدر می گردد نوبتش را پیدا نمی کند ...

خوبیش اینه که کاکتوس ها هیچ وقت اهل قایم موشک نبودن
همیشه سبزن

می سم چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:19 ق.ظ

سلام خوش اومدی صفا آوردی
این همه عطر و از کجا آوردی
حاشیه ی دامن چین چینت گل
سر میره از زنبیل و خورجینت گل
چه چارقد رنگ و وارنگی داری
دامن سرسبز و قشنگی داری
مگه قرار نبود که برنگردی
حداقل ما رو خبر می کردی
همین دیشب رفا رو پارو کردیم
دالونو صبحی آب و جارو کردیم
تو که هزار تا کشته مرده داری
سر به سر گلا چرا میذاری
یه کم بتاب به غنچه های قالی
آهای آهای خورشید پرتقالی
بهار خانوم خوش اومدی به خونه
بی تو صفا نداره آشیونه
بهار خانوم قربون اسم نازت
قربون پاکی چادر نمازت
جواب سلام غنچه ها یادت رفت
بهار خانوم عیدی ما یادت رفت
سعید بیابانکی

زهرا بشری موحد یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:09 ق.ظ http://saghiane.blogfa.com/

من می خوام برگردم به کودکی!!
نمی شه !! نمی شه !! نمی شه !! نمی شه !! نمی شه !!
کفش برگشت برامون کوچیکه
پابرهنه نمی شه برگردم ؟

مجید یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:46 ق.ظ http://bedonbalechehasti.persianblog.ir/

سلام علیکم
از خواندن مطالب جالب شما لذت بردم
انشاالله که همیشه خوب و متنوع بنویسید
موفق و موید باشید
یاعلی
التماس دعا
ببخشید دیر سر زدم چون درگیر کارهام بودم
خدانگهدار شما باشه

رضاپارسی پور یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:53 ق.ظ http://www.baghebaran.blogfa.com

سلام... آه از اقیانوس ، آه...!!

آشنای دیرینه یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:50 ب.ظ http://baranvabaran.blogfa.com

سلام و درود

از چهره طبیعت افسونکار
بر بسته ام دو چشم پر از غم
تا ننگرد نگاه تب آلودم
ای جلوه های حسرت و ماتم
پائیز، ای مسافر خاک آلود
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری
از دیوان " اسیر" فروغ فرخزاد به مناسبت یادبود او.
سپاس

ممنون بابت شعر زیبایی که نوشتید...

ابر باران دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:27 ق.ظ http://abrebaranbahari.persianblog.ir/

ســلام

السلام علیک یا ام المصائب یا زینب!

پس نگو چرا گریه مى کنى اى داغدار هر چه مصیبت! ام المصائب! زینب بزرگ!

مگر یادمان رفته است وقتى که طلوع سر مبارک برادر را بر کنگره هاى نیزه دیدى چه کردى؟

«السلام علیک یا من نطحت جبینها بمقدم المحمل، اذارات رأس سیدالشهداء و یخرج الدم من تحت قناعها و من محملها، بحیث یرى من حولها الاعداء»

مگر تو نبودى که به داغ برادر سر بر ستونهاى محمل زدى؟ مگر سلامت سر خویش را تاب آوردى آنگاه که سر خونین برادر را بر بام نیزه ها لغزان یافتى؟ آن خون که مقنعه ات را گرفته بود و از زیر کجاوه ات بر زمین مى ریخت خون که بود؟ تو که روى دخترکان یتیم را هم از دشمن پوشاندى چه مصیبتى عنان از کفت ربود که دشمنان خون جبین تو را در زیر سم ستوران دیدند.



سلام بر تو! سلام بر زنى که دشمن خون سرش را بر ستونهاى کجاوه دید ولى تضرعش را ندید! مگر نه ابراهیم خلیل پیش از تو گریست؟ مگر نه داغ تو جگر نوح را سوزاند؟ مگر نه اسارتت آتش به جان موسى زد؟

شراره های نیاز دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:54 ب.ظ http://shararehaye-niyaz.blogfa.com

سلام....

اونجا کجاست...؟؟؟

اینجا بخدا ایرانه...زمستونه...نمیدونم کجایی که در مورده پاییز مینویسی....

« چرا وبلاگت شکلک نداره ..اگه داشت شکلک نیشخندو میذاشتم..»

منم همین رو گفتم ولی خیلی اصرار داشت که پاییز باشه

شکلک هم من بی تقصیرم مدیران بلاگ اسکای حتما به درپیت گری علاقه خاصی داشتن D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد