کودکی بیش نبودم که کشیدم حوض نقاشی را
ماهیان مردند و تک تک رفتند
پولکهاشان مانده
بر جدار آبی حوض
خوب میدانم
حوض نقاشی من بی ماهی است
مادرم آمد و آرام نجوا میکرد
غورباقه پادشاه حوض بی ماهی توست
دفترم را باز کردم
مادرم را شکل یک ماهی
میان حوض نقاشی کشیدم
زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است...
سلام بر دوست غریبه ام طیبه عزیز!! طرح خیلی لطیفیه!! به دلم نشست روزهایت رنگین کمان باد !! منتظر ردپای سپیدت هستم. بدرود
زیباست
خوشحال میشم پیشم بیای