کاغذهای سوخته

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست...

کاغذهای سوخته

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست...

محض گفتن

    

 

میگویم تا لحظه هایم را با تو قسمت کنم

حتی اگر تنهایی ام باشد...

شعر نیست اینها که میگویم

شاید یک سیب نارس باشد

که هیچ وقت از شاخه چیده نشد...

چون به چشم باغبان سیب نبود

همیشه از شب شعرم زود سپیده میزند

و من شعرم را گم میکنم

همیشه سیب، همیشه نارس..

تو تنها شکوفه سیب را بخوان

که لحظه هایم را با تو قسمت میکنم... 

 

        

        

         

چیزی به اسم ک ن ک و ر

سلام 

 

این حکم خود به خود از بین میرود  

برای یه مدت طولانی آپ نمیکنم.و اون مدت از ارسال همین مطلب شروع میشه تا همون یه مدت. دلیلش هم مشغله درسیه. 

ولی این دلیل نمیشه برام کامنت نذارید.

پیشاپیش عید نوروز مبارک.  

امضا:دختر گیلان

 

بازی پاییز

  

                       پاییز ؛فصل قایم موشک درخت ها با پرنده ها 

                       برگی روی شاخه ها نیست 

                       لانه بی پرنده پیدا 

                       درخت ها چشم میگذارند 

                       بهار در راه است 

                       پرنده ها دالی!

رنگ من

 
 
-خوب بچه ها امروز میخوام بهتون رنگها رو یاد بدم
-اجازه خانوم مربی رنگ چیه؟
-بچه تو هنوز نمیدونی رنگ چیه؟ رنگ یه چیزیه که اگه چیزی نداشته باشه دیده نمیشه.چیز بی رنگ رو نمیشه دید
-اجازه خانوم مربی.خدا بیرنگه؟
-خوب آره خدا بیرنگه که دیده نمیشه
-اجازه خانوم یعنی هر کی رنگش بیشتر باشه بیشتر دیده میشه؟
-عزیزم الان باید این نقاشی ها رو رنگ کنید.بیا بشین اینجا دستت رو بزن تو رنگ و سفیدی ها رو رنگ کن.دایره ها آبی و مثلث ها قرمز و ...
.
.
.
خیلی از اونوقت میگذره...کاش هیچ وقت کسی معنی رنگ رو یادم نمیداد

شام غریبان

 

 امشب شب مهمان ناخوانده دارد،مهمان غریبه دارد

امشب ، شب غریبان است،امشب تمام آنچه که با هم غریبه بودند انس میگیرند

امشب ، شب اُخت سه ساله با تاریکی است ، شب اُخت لطافت با خار صحرا...

امشب شب زنی است که جای عباس را میگیرد ،

امشب شب زنی است که  هزاران بار سعی صفا و مروه میکند، نه به دنبال آب ، نه ، امشب آب را توان سردی هیچ عطش و اتشی نیست ، او به دنبال کودکان حسین میدود...

نه بین صفا و مروه ، بین گودال و خیمه ، بین خیمه گاه و کودک ، حج ات قبول زینب ، لیبک اللهم لبیک...

امشب هاجر را شرم می آید از زینب...

امشب ابراهیم را شرم می آید از روی حسین ، دم سوزان آتش حتی به گوشه ای از لباسش نگرفت ، حال که امشب تمام خیمه ها در آتش است...

امشب اسماعیل را شرم می آید از علی اصغر...

امشب شام غریبان است...شام غریبان